نویسنده: محمدکاظم سروری - استاد دانشگاه / زهرا حسینی-پژوهشگر و کارشناسی ارشد روابط بین الملل
نویسنده: محمدکاظم سروری - استاد دانشگاه - کابل /عباسعلی داروی- استاد دانشگاه- تهران
نویسنده: محمدکاظم سروری - استاد دانشگاه - کابل/عباسعلی داروی- استاد دانشگاه- تهران
Water resources management refers to a set of actions aimed at preserving, utilizing, and improving the quality of water resources.
نویسنده: محمدکاظم سروری - استاد دانشگاه - کابل.
ارایه کننده: محمدکاظم سروری
تأملی در سرقفلی
مژگان گنجی[1]
[1] - دانشجوی کارشناسی ارشد؛ رشته حقوق خصوصی – دانشگاه بین المللی اهلبیت (ع).
چکیده
روح نهادی بنام سرقفلی را میتوان در عرف جستجو کرد. سرقفلی حقی است که از راه توافق ارادی و با پرداخت وجه یا از طریق اسقاط حقی دیگر، برای مستأجر ایجاد میگردد و حق متذکره به هنگام تخلیه به نرخ روز تقویم میگردد.
در این تحقیق سعی شده است با استفاده از روش تحلیلی و توصیفی – کتابخانهای، نهاد سرقفلی بررسی و جایگاه آن در حقوق افغانستان دریافت گردد. در نهایت به این نتیجه نایل شدیم؛ در حقوق افغانستان با وجود که در دادگاها مورد رسیدگی قرار میگیرد، تعریفی از سرقفلی بیان نشده است. اما باید تأکید کرد که عدم ارایه تعریف به این معنا نیست که سرقفلی را اثر حقوقی نمیدهد؛ چون ماده ۲ قانون مدنی یکی از منابع حقوق افغانستان را عرف بیان میکند که با مراجعه در عرف به دست میآید که سرقفلی از جایگاه ویژهی برخوردار است. در افغانستان اما قواعدعمومی در این زمـینه وجود دارد که در دادگاها به آن استناد میگردد. مطابق ماده ۵ قواعد سرقفلی افغانستان، مستأجر میتواند در عقد متریلی(اجاره طولانی مدت) دکان را به غیر، کرایه بدهد، مشروط بر اینکه در مدت اعتبار قرارداد اولی باشد. قریب به اتفاق حقوقدانان این امر را پذیرفته اند که سرقفلی بدون عقد اجاره قابلیت طرح را ندارد و نمیشود از آن حرفی به میان آورد پس، در نتیجه میتوان گفت که سرقفلی یک حق مالی و غیر منقول تبعی میباشد
واژگان کلیدی: سرقفلی، موجر، مستأجر، عرف، عقد اجاره
مقدمه
داستان سرقفلی به سالهای دور بر میگردد؛ در قدیم وقتی شخصی ملکی را از مالک آن برای کار اجاره میکرد، مبلغی را جدای از اجاره به مالک بابت بازکردن قفل میپرداخت که از آن زمان تا کنون عنوان سرقفلی را به این معاملات اختصاص داده اند. پس، سرقفلی یعنی مالک مغازه بدون اینکه ملک خود را واگذار کند، سرقفلی ملک را با اجارهی ماهیانه با شرایط خاص به فردی واگذار میکند و بر اساس این قرارداد مالک سرقفلی بدون مالکیت در اعیان یا زمین مغازه، حق استفاده از مغازه و کسب و کار در آنجا را به دست میآورد و میتواند این حق را برابر شرایط مقرر بین خود و مالک به اشخاص دیگر نیز واگذار نماید. در عرف بازار نیز وقتی میگویند تاجری سرقفلی مغازه اش را فروخت یعنی آن را تخلیه کرد و به دیگری واگذار نمود.
با این وجود، سرقفلی بیشتر چهره عرفی داشته و از آنجا سرچشمه میگیرد و به اساس نیاز جامعه و کثرت کاربرد، جامه حقوقی را نیز بر تن کرده است. در مورد اهمیت این نهاد نمیتوان منکر شد چرا که هر چند که در حقوق افغانستان بازتاب چندان نیافته است و اما در عرف مردم، کاملاً مشهود است. در این تحقیق در صدد بیان یک مفهوم واضح از این نهاده بوده و سعی می ورزیم مباحث مهم مربوطه را نیز در قالب چند گفتار شرح دهیم.
گفتار اول: مفهوم سرقفلی و حق کسب، پیشه و تجارت
هرچند که در تعدادی از نظریات حقوقدانان تعریفی واحدی از سرقفلی و حق کسب، پیشه و تجارت مییابیم و اما با اندکی تأمل می بینیم که این دو نهاد از هم متفاوت اند؛ به همان خاطر نیاز است تا این دو مفهوم را از هم تفکیک نماییم.
الف: مفهوم سرقفلی
طوریکه در مورد مفاهیم دیگر نیز معمول است؛ از سرقفلی نیز نمیتوان تعریف واحد
و اقناع کنندهی را ارایه کرد ولی با آنهم به بیان نظریات در رابطه با مفهوم عرفی و اصطلاحی سرقفلی میپردازیم.
۱- مفهوم عرفی
از آنجا که در حقوق افغانستان، قانون مشخص در رابطه با سرقفلی وضع نشده است؛رجوع به عرف میتواند به عنوان منبع برای ارایه مفهوم سرقفلی باشد. ماده ۲ قانون مدنی[2] یکی از منابع نظام حقوقی افغانستان را عرف میداند.
تعدادی از حقوقدانان با تمسک به عرف از سرقفلی چنین تعریفی به دست میدهند: �سرقفلی عبارت از عقدیست که صاحب یک ملک به مستأجر خود، حق استمرار را در استفاده از همان ملک، در بدل یک مبلغ معین برای یک بار علاوه بر کرایه ماهوار داده و میدهد�( شمس، ۱۳۸۵: ۲).
آنچه که در عرف افغانستان معمول است؛ موجر با درنظر داشت موقعیت و ویژگی های ملک اش، در زمانیکه قرار است عقد اجاره منعقد گردد، علاوهی بر دریافت اجاره بها مبلغی را به عنوان سرقفلی دریافت مینماید که با این وصف، مستأجر هذا از بابت تأدیه چنین یک مبلغی نسبت به سایرین، حق تقدم[3] پیدا میکند. این یک نوعی از سرقفلی بود که موجر از مستأجر دریافت مینماید اما گاهی اوقات مستأجر ملکی را که از موجر اجاره گرفته است؛ میخواهد قبل از ختم مدت اجاره، به درخواست موجر به شخص ثالث اجاره بدهد. در اینگونه موارد نیز مبلغی را به عنوان سرقفلی اخذ مینماید که در عرف آنرا حق التخلیه مینامند که در حقیقت همان اصطلاح سرقفلی است.
۲- مفهوم اصطلاحی
قبلاً هم یاد آور شدیم که در مورد تعریف سرقفلی با دیدگاهای متفاوتی رو بهرو هستیم. برای رسیدن به یک تعریف واحد نیاز میبینیم که تا نظریات متخلفی را به بیان بگیریم. در فرهنگ معین در ذیل واژه سرقفلی آمده است: �حق پیشه و کسب با سرقفلی واگذار میشود و اجارهای هم تعیین میگردد و مالک نمیتواند بدون تسویه حساب سرقفلی، ملک خود را بفروشد�(معین، ۱۳۸۷: ذیل واژه).
یکی از حقوقدانان در تعریف سرقفلی مینویسد: �سرقفلی پولی است که مستأجر ثانی(به معنی اعم) به مستأجر سابق در موقع انتقال اجاره، بلاعوض میدهد و همچنین مستأجر اول به مالک میدهد. این وجه از مصادیق دارایی نامریی[4] است و عنوان در آمد اتفاقی را ندارد به شرط اینکه ناشی از جمع آوری مشتریان و کار کردن مستأجر باشد و الا مالکی که مغازه میسازد و آنرا با گرفتن پولی به نام سرقفلی به اجاره میدهد، این پول جزء در آمد محسوب شده و مالیات به آن تعلق میگیرد.�(جعفری لنگرودی،۱۳۸۵: ۳۵۶).
و همین طور تعدادی به این باور اند که� سرقفلی وجهی است که مالک محل تجارتی در آغاز علاوه بر اجوره، از مستأجر میگیرد تا محل را به اجاره دهد و یا مستأجری که حق انتقال به غیر را دارد و به موجر سرقفلی پرداخته، در قبال انتقال نفع به مستأجر دست دوم؛ دریافت میکند و یا مستأجری که به موجب شروط ضمن عقد، امتیازاتی دارد که مانع از تخلیه عین مستأجره به وسیله موجر است، در قبال اسقاط این امتیاز و استرداد مورد اجاره به مالک، از وی میگیرد�(حسینی نیک،۱۳۹۰ :۶۸). سرقفلی امتیازی است که مستأجر متصرف به نسبت حقی که در اثر کسب و تلاش خود در جلب و جذب
مشتری دست یافته، نسبت به مشتریان دیگر در اجاره دادن ( محل کار – دکان -
فروشگاه) حق تقدم دارد(کاتوزیان،۱۳۸۴: ۶۱).
ماده ۶ قانون روابط موجر و مستأجر مصوب ۱۳۶۷ ایران بیان میدارد: هرگاه مالک، ملک تجاری خود را به اجاره واگذار نماید میتواند مبلغی را تحت عنوان سرقفلی از مستأجر دریافت نماید. همچنین مستأجر میتواند در اثنای مدت اجاره برای واگذاری حق خود مبلغی را از موجر یا مستأجر دیگر به عنوان سرقفلی دریافت کند، مگر آنکه در ضمن عقد اجاره حق انتقال به غیر از وی سلب شده باشد.
با در نظر داشت تعاریف بالا موارد زیر را میتوان به عنوان سرقفلی برشمرد:
۱- وجهی که موجر در ابتدای انعقاد عقد اجاره با توجه به کیفیت مکانی و زمانی مال مورد اجاره از مستأجر خواستار میشود.
۲- در اجاره باطنی نیز همینگونه است که مستأجر اولی به دلیل صفات و مختصات مال مورد اجاره از مستأجر جدید، سرقفلی دربافت مینماید. البته قابل ذکر است در صورتی اجارهی باطنی صحیح است که شرط قایم به شخص نشده باشد و الا بر طبق قواعد عمومی مدنی، باطل خواهد بود.
۳- بعضاً هم به عنوان حق التخلیه عین مستأجره، مستأجر از موجر سرقفلی دریافت مینماید و این در مواردی است که اجاره طولانی مدت باشد.
اما آنچه که مورد تأکید حقوقدانان قرارگرفته این است که حق اولویت مستأجر در اجاره محل کسب از کارکردهای حق سرقفلی است نه خود سرقفلی. طوریکه پولی هم که مستأجر به مالک یا مستأجر سابق میدهد، وسیله ایجاد حق سرقفلی است نه خود حق سرقفلی( رسول زاده، ۱۳۸۲: ۷۴).
ب: حق کسب، پیشه و تجارت
در این قسمت ضمن بیان تعریفی مشخص از حق کسب، پیشه و تجارت ، برای روشنی
بیشتر مهمترین تفاوتهای سرقفلی و این نهاد را به بررسی میگیریم تا در مباحث بعدی در شناخت این دو نهاد با مشکل مواجه نشویم.
۱- مفهوم حق کسب، پیشه و تجارت
در تعریف این مفهوم تعدادی از حقوقدانان نوشته اند: حقی است که برای مستأجر بازرگان، پیشه ور و مطلق کسانی که از طریق اجاره محلی، کسب معاش میکنند ولو آنکه بازرگان نباشند و با سرقفلی فرق دارد؛ چون شهرت مشتری و وجود مشتریان از عناصر سازنده سرقفلی نیست (همان:۶۹).
در تعریف دیگر آمده است که� مالکیت غیر مادی یا حقی که بر مشتریان دایم و سرمایه تجارت خانه� است�(کاتوزیان، ۱۳۸۴: ۵۱۶).
پس میتوان بیان کرد؛ حق کسب، پیشه و تجارت حقی است که به طور تدریجی و به مرور زمان برای مستأجر محل کسب، پیشه و تجارت به وجود میآید. در نتیجه بعد از اینکه مستأجر کار و فعالیت کرد و مشتری و اعتبار به دست آورد حقی برای او به وجود میآید که به آن حق کسب و پیشه و تجارت میگویند. میزان آن به تعداد مشتری های محل کسب و کار بستگی دارد. مثلاً شخصی مغازهای را از مالک آن اجاره کند و به فروش فرش دست بافت مشغول شود، به علت شهرتی که کسب میکند و بهخاطر فعالیتها و رفتار خوبش با مشتری و ارائهی فرشهایی با کیفیت و طرحهای عالی دارای حقی میشود که به نام حق کسب و پیشه و تجارت یاد میگردد. در مورد مبنای این حق نظریات متفاوتی بیان شده است؛ طبق یک نظر از آنجا که تاجران در مکانهای استیجاری فعالیت مینمایند و پس از مدت زیادی در اثر تلاش و ارایه خدمات به مشتریان دارای شهرت شده و آن مکان از لحاظ جذب مشتری، مرغوبیت مییابد. پس بناء، این محبوبیت که این تاجر بر اساس سعی و تلاش شبانه روزی اش به دست آورده است نباید نادیده گرفته شود و همانگونه که مالک حق دارد؛ از بابت این محبوبیت یک سلسله حقوق برای مستأجر بازرگان نیز مترتب است که از آنجمله میتوان به امتیازی تحت عنوان حق کسب، پیشه و تجارت یاد آور شد.
از نگاه دیگر، اگر بپذیریم که موجرآزادانه هر زمان که بخواهد میتواند نسبت به بازرگان، عقد اجاره را ادامه ندهد و وی را از استفاده از ملک اش با عدم استمرار عقداجاره محروم نماید، در حقیقت یکی از حقوق مکتسبه ویرا به رسمیت نمیشناسد که از طریق شهرت تجاری خود کسب نموده است. به باور بعضی از فقهها، شخص مستأجر بازرگان نسبت به عین مستأجره حق مییاید که موجر نمیتواند بعد از اتمام مدت اجاره، ویرا بیرون نماید.
اما تعدادی دیگری از فقهها معتقد اند همینکه مدت اجاره تمام شد، یکی از مکلفیت های مستأجر این است که مال مورد اجاره را به موجر برگرداند. صاحب تحریر الوسیله در باب سرقفلیمینویسد: اجاره نمودن اعیان استیجاری- دکان باشد یا خانه یا غیر آنها موجب حدوث حقی برای مستأجر نمیشود طوریکه موجر بعد از اتمام اجاره حق بیرون کردن او را نداشته باشد و هم چنین طولانی بودن مدت بقای او و تجارتش در محل کسب یا آبرو و قدرت تجارتی او که این دو موجب توجه مردم به محل کسب او شوند، چیزی از این امور، موجب پیدا شدن حقی برای مستأجر بر آن اعیان نمیشود. پس اگر مدت اجاره تمام شود بر او واجب است که محل را تخلیه و به صاحبش تحویل دهد (امام خمینی، ۱۳۶۸: ۶۱۵-۶۱۴) حتی تعدادی معتقد اند که در صورت عدم تخلیه، مستأجر غاصب تلقی میگردد.
در یک جمع بندی در مورد حق کسب، پیشه و تجارت میتوان نوشت، طوریکه گفتیم یکی از حقوق مکتسبه بازرگانان که توسط شغل شان به دست میآورند همین حق تقدم و امتیاز در اجاره محل است. این بحث در بعضی از نظامهای کشورها به حدی حاد است که شخص که تجارت خانه تاسیس مینماید، حقتقدم در اجاره دارد و مالک نمیتواند در صورتیکه مستأجر خواهان ادامه فعالیت در آن مکان باشد، ویرا براند(تقی زاده، ۱۳۹۳: ۲۲ ).
۲- مهمترین تفاوتهای سرقفلی و حق کسب، پیشه و تجارت
پــس از ارایه تعریفی واضح و روشن از هر دو مفهوم، دیـده شد که تفاوتهای چشم
گیری این دو نهاد دارند که در اینجا به هدف جلوگیری از اطاله کلام فقط به چند تفاوت به عنوان نمونه پرداخته و بقیه را به علم دوستان میگذاریم.
۲-۱- سرفقلی از جمله مختصات عقار است و موضوعات همچون مرغوبیت محل و موقعیت یا کسبه، جلب و جذب مشتری و کیفیت ساختمان در آن مطرح بوده و اینها همه در مشخص نمودن مقدار سرقفلی نقش تعیین کنندهی دارند.
در حالیکه حق کسب و پیشه و تجارت بیشتر به نوع شغل، مدت و زمان شغل و شرایط مدنظر در قرارداد اجاره تمرکز داشته و مباحث بالا، اغلب طرح نمیشود.
۲-۲- دیگر تفاوت اینکه در ابتدای عقد اجاره ( میان موجر و مستأجر و یا مستأجر باطنی منعقد میگردد) مبلغی تحت عنوان سرقفلی یا به موجر و یا به مستأجر اولی باید پرداخت گردد، در حالیکه حق کسب، پیشه و تجارت در جریان فعالیت تجاری حاصل میشود.
۲-۳- در مورد مشروعیت سرقفلی در فقه اختلافی وجود ندارد در حالیکه در حق کسب، پیشه و تجارت اختلاف شدیدی وجود دارد( صدقی، ۱۳۹۱: ۱۲).
۲-۴- سرقفلی بیشتر از عرف نشأت گرفته و عرف آنرا به رسمیت میشناسد، در حالیکه حق کسب، پیشه و تجارت دارای چنین ویژگی نیست.
۲-۵- حق کسب، پیشه و تجارت از سوی موجر به مستأجر تأدیه میشود در حالیکه سرقفلی متفاوت است ولی اغلب مستأجر میپردازد.
پس از بیان این تفاوت میتوان به یک نقطه مشترک این دو نهاد نیز پیبرد که به اموال غیر منقول اختصاص دارند و اموال منقول را در بر نمیگیرند.
گفتار سوم: ماهیت سرقفلی
در آغاز بحث اشاراتی داشتیم که در حقوق افغانستان با وجــود که در مـحاکــم مورد
رسیدگی قرار میگیرد، تعریفی از سرقفلی بیان نشده است. اما به یک نکته باید اشاره کرد که عدم ارایه تعریف به این معنا نیست که سرقفلی را اثر حقوقی نمیدهد؛ چون ماده ۲ قانون مدنی یکی از منابع حقوق افغانستان را عرف بیان میکند که با مراجعه در عرف به دست میآید که سرقفلی از جایگاه ویژهی برخوردار است. به همین دلیل برای دانستن چیستی سرقفلی ناگزیر به عرف مراجعه کنیم. قریب به اتفاق حقوقدانان این امر را پذیرفته اند که سرقفلی بدون عقد اجاره قابلیت طرح را ندارد و نمیشود از آن حرفی به میان آورد که در نتیجه میتوان گفت که سرقفلی یک حق مالی و غیر منقول تبعی میباشد( جعفری لنگرودی، ۱۳۸۸ :۱۷۰۷). قبلاً هم تعاریفی که از سرقفلی ارایه کردیم دریافتیم که سرقفلی نوعی امتیاز است که شخص نسبت به سایرین حق تقدم مییابد. برای دریافت جایگاه این بحث که سرقفلی یک حق مالی و غیر منقول تبعی و نوعی امتیاز است به قانون مدنی افغانستان مصوب ۱۳۵۵ه.ش، مراجعه میکنیم.
قانون مدنی افغانستان در کتاب دوم تحت عنوان حق، در ماده ۴۸۴ حقوق مالی را به حقوق عینی و شخصی و سپس در ماده ۴۸۵ حق عینی را به اصلی و تبعی تقسیم بندی نموده است. مادهی که به سوال ما پاسخ میدهد ماده ۴۸۷ قانون مدنی افغانستان است که حق عینی تبعی را تعریف مینماید: حقوق عینی تبعی عبارت است از حقوق مرتب بر عین ... که منحصر به حقوق آتی میباشد:
۱- حقوق رهن رسمی
۲- حقوق رهن حیازی
۳- حق حبس عین
۴- حق اختصاص
۵- حق تقدم (امتیاز)
در نهایت به صورت ضمنی میتوانیم از بند ۵ ماده ۴۸۷ قانون مدنی افغانستان این ادعا را که سرقفلی یک حق مالی غیر منقول و تبعی است ثابت نماییم. حق سرقفلی بدون عقد اجاره محقق نمیشود، پس طبیعتاً باید یک اصل (عقد اجاره) باشد تا این حق(سرقفلی) به تبع آن به وجود آید. و از جانبی هم این حق به تنهای قابلیت داد و ستد را ندارد چرا که به تنهایی مال نیست بلکه به تبع مال مورد اجاره عنوان مال را به خود اختصاص میدهد و مستقل نمیباشد.
گفتار چهارم: چگونگی تأدیه حق سرقفلی و انتقال آن
در مورد اینکه چی زمانی باید حق سرقفلی پرداخت گردد و یا به عبارت ساده تر، صاحب حق چی موقعی میتواند که سرقفلی را مطالبه نماید و همینطور آیا قابل انتقال به غیر است یاخیر؟ دیدگاها و شیوهای گوناگونی از سوی حقوقدانان مطرح شده است که با در نظر داشت ضرورت این تحقیق به آن میپردازیم.
الف: چگونگی تأدیه حق سرقفلی
معمولاً در عرف دو شیوه برای پرداخت و تأدیه سرقفلی معمول شده است:
۱- زمانیکه عقد اجاره منعقد میشود
گاهی اوقات بر اساس عقد اجاره مستأجر در ضمن اینکه مالکیت منفعت عین مستأجره را میخرد، مبلغیرا تحت نام سرقفلی یا همان خریداری امتیاز پرداخت مینماید.
۲- در روش دوم، گاهی اوقات پولی به موجر به عنوان پیش پرداخت تأدیه میگردد و موجر برطبق شرط ضمن عقد مکلفیت پیدا میکند در زمان تخلیه محل استیجاری توسط مستأجر به او پرداخت کند. مثلاً موجر و مستأجر در ضمن عقد اجاره شرط میکنند که همه ساله تجدید قرارداد نمایند و اما موجر در سالهای بعد از این شرط عدول نموده و محل استیجاری را به دیگری اجاره می دهد، در اینصورت، وی مکلف است که پولی را به مستأجر تحت عنوان حق التخلیه (سرقفلی) بپردازد.
تعدادی از فقهای امامیه این مورد را جواز داده اند: اگر کسی محلی را برای مدت طولانی اجاره کند، و حق انتقال دادن مورد اجاره را به غیر هم داشته باشد و اتفاقاً اجاره محل در ضمن این مدت ترقی کند، مستاجر میتواند این محل را به مبلغی که اجاره نموده به دیگری اجاره دهد و هم میتواند از مستأجر ثانی، سرقفلی اخذ نماید (امام خمینی؛ به نقل از تقی زاده ،۱۳۹۳: ۲۸) .
ب: انتقال سرقفلی
مستأجر نسبت به منفعت عین مستأجره حق عینی تبعی دارد که با این وجود میتواند
آنرا با استفاده از اراده و اختیار مالکانه به شخص دیگر منتقل نماید. حقوقدانان در مورد اینکه این حق چگونه و از چی طریقی انتقال می یابد؛ دیدگاها و راهای متفاوتی را در پیش گرفته اند که هر یک را مورد بررسی قرار میدهیم.
۱- انتقال قراردادی
قبل از آنکه به بیان این مورد بپردازیم لازم به ذکر است که انتقال به دو مفهوم به کار میرود: یکی مفهوم که تحت عنوان جایگزینی مطرح میشود مثلاً شخصی که قرار است به واسطه قراردادی مالک مالیشود، آن تملک را به دیگری انتقال داده و وی را جایگزین خویش مینماید که در اینجا هم بحث قایم به شخص نبودن هم شرط است ورنه در قرارداد رسام که خود وی محور است، انتقال صورت نمیگیرد. و دیگری اینکه واگذاری حق است مانند تملیک مبیع در اثر عقد بیع. پس، هرگاه بحث از انتقال حق سرقفلی میکنیم؛ انتقال مورد نظر به مفهوم دوم نزدیک است. از مهمترین طرق که میتوان برای انتقال سرقفلی نام برد عقد اجاره است که به صور ذیل محقق میشود:
۱-۱- حق انتقال برای مستأجر
از بارزترین نوع انتقال سرقفلی؛ این است که موجر به مستأجر در ضمن عقد اجاره،
اجازه میدهد (اعم از صریح و ضمنی) که به غیر اجاره بدهد(حسینی نیک،۱۳۹۰ :۸۱) که با این وصف، قایم به شخص هم نشده است.
گفته شد که اگر کسی محلی را برای مدت طولانی اجاره کند، و حق انتقال دادن مورد اجاره به غیر را هم داشته باشد و اتفاقاً اجاره محل در ضمن این مدت ترقی کند، مستأجر میتواند این محل را به مبلغی که اجاره نموده به دیگری اجاره دهد و هم میتواند از مستأجر ثانی، سرقفلی اخذ نماید.
۲-۱- انتقال به غیر با کسب رضایت موجر
این اجمال فرضیه ما است که در صورت سکوت قرارداد در مورد انتقال این حق به غیر،
مستأجر میتواند با استفاده از رضایت موجر این حق را به دیگری انتقال دهد. حال برای دریافت صحت و سقم این فرضیه نظریات حقوق دانان را بررسی مینماییم. در جواب باید اذعان کرد که در صورت سکوت قرارداد در رابطه با حق انتقال مستأجر به غیر، نظریات متفاوتی مطرح شده است.
عده ای معتقد اند که مستأجر صلاحیت انتقال را دارد مگر اینکه مالک با این امر مخالفت کرده باشد و یا شرط نموده باشد که چنین حقی ندارد(کاتوزیان، ۱۳۸۴: ۴۸۵). به نظر برخیها مستأجر حق انتقال سرقفلی را ندارد مگر اینکه مالک یا همان موجر به او اجازه داده باشد. باید گفت که هدف از انتقال همان جانشین ساختن مستأجر ثانی به جای مستأجر اولی است که در اصطلاح آن را اجاره در بطن اجاره نیز میگویند. در صورت چنین انتقالی رابطهی میان موجر و مستأجر اولی زایل شده و مستأجر دوم جانشین میگردد.
اینکه در چی زمانی مستأجر اولی بری الذمه شناخته میشود؛ قانون مدنی افغانستان شرایطی را برای مستأجر اول بر میشمارد که در صورت تحقق، بری الذمه میشود. ماده ۱۳۸۳قانون مدنی مقرر میدارد: اجاره گيرنده اولي در احوال آتي، در برابر اجاره دهنده بري الذمه شناخته ميشود:
۱- درحالت قبولي صريح اجاره دهنده، به تنازل از اجاره يا اجاره باطني.
۲- درحالت حصول اجرت از متنازل اليه يا از اجاره گيرنده باطني، بدون اظهار حفظ حقوق وي در برابر اجاره گيرنده اولي.
در هر صورت آقای کاتوزیان در کتاب عقود معین مینویسد که� مستأجر مالک منفعت عین مستأجره است، میتواند آنرا به غیر انتقال دهد. بناء لازم نیست که مالک عین باشد، زیرا آنچه در این عقد مورد مبادله قرار میگیرد، منافع مال است نه خود عین�. مطابق ماده ۵ قواعد سرقفلی که معمولاً در دادگاهای افغانستان مورد استناد است؛ مستأجر میتواند در عقد متریلی(اجاره طولانی مدت) دکان را به غیر، به کرایه بدهد، مشروط بر اینکه در مدت اعتبار قرار اولی باشد. دیده می شود که در این قاعده هیچ گونه شرطی که مبین نیاز اذن موجر در انتقال باشد مصرح نشده است. پس میتوان دریافت که برخلاف حقوق مصر و ایران که عقد اجاره را عهدی دانسته اند و بدون اجازه مالک قابل انتقال نمیدانند، انتقال به غیر صورت میگیرد. در غیر مورد یادشده(متریلی) و در صورت عدم تصریح تفویض صلاحیت مستأجر در انتقال، دو بحث قابل تأمل است:
یک: در عرف معمول است که مستأجرین بعد از یافتن مشتری سرقفلی، برای اینکه بتوانند به این توافق شان اثر دهند به مالک مراجعه نموده و رضایت ویرا در انتقال این حق خواستار میشوند که مقدار سرقفلی را هم طوریکه گفتیم منشاء از عرف دارد؛ عرف محل تعیین مینماید.
دو: گاهی اوقات پس از اینکه سرقفلی انتقال یافت مستأجر دومی به خاطر تنفیذ اجاره به مالک رجوع مینماید. این مورد بر طبق مواد ۶۳۸[5] و ۶۳۹[6] قانون مدنی افغانستان، یک معامله فضولی تلقی شده و به اذن مالک موقوف است و در صورتیکه مالک رضایت ندهد باطل خواهد بود. پس در اجاره هرگاه مالک رضایت ندهد، مکلف است که نصف سرقفلی را تأدیه کرده و تخلیه عین استیجاری را در خواست کند. در کنار عقد اجاره عقود دیگر چون هبه و صلح نیز به عنوان عقود ناقله انتقال حق سرقفلی میباشند (بجنوردی، ۱۳۷۲: ۳۶). در عقد هبه به گونهای است که شخصی پولی را به مستأجر صاحب سرقفلی هبه مینماید و از او درخواست گذشت از حق تقدم و یا همان حق سرقفلی را مینماید و خود به اجاره ی آن میپردازد.و در عقد صلح معمولاً در اجاره باطنی مستأجر دوم، مبلغی را به مستأجر اولی تأدیه کرده و شرط میکند که در اجاره گرفتن عین مستأجره، از حق تقدم اش بگذرد که در حقیقت در صدد صلح است که با پذیرفتن مستأجر صلح منعقد شده و حق سرقفلی منتقل میشود( بازگیر، ۱۳۷۹: ۲۸).
۲- انتقال قهری
همانطوریکه از نام این انتقال هویدا است، بدون ارادهی طرفین به غیر منتقل میگردد. مهمترین مثال در اینگونه موارد، انتقال به ورثه است که در صورت فوت یکی از طرفین به وراث آن منتقل میشود.
ماده ۱۳۸۷ قانون مدنی افغانستان بیان میدارد: اجاره به وفات اجاره دهنده يا اجاره گيرنده خاتمه نمييابد، با وصف آن ورثه اجاره گيرنده در صورت وفات وي ميتوانند انتهاي عقد اجاره را مبني براثبات اينکه عوايد شان به سبب موت مورث تحمل دوام اجاره را نداشته يا اجاره از حدود احتياج شان خارج گرديده است مطالبه نمايند، مشروط بر اينکه طلب فسخ حد اکثر در ظرف ششماه از تاريخ وفات اجاره گيرنده صورت گرفته و مدت معينه اطلاع راجع به تخليه نيز رعايت شده باشد.
به یاد داشته باشیم طوریکه قبلاً امد هرگاه مستأجر حق انتقال به غیر را نداشته باشد و در صورت انتقال قهری به ورثه، آنان نیز از چنین حقی برخوردار نخواهند بود.
نتیجه گیری
پس از بیان این موارد این نتیجه حاصل شد که سرقفلی یک نهاد و مفهوم عرفی است و روح آنرا در جامعه و عرف عمومی میتوان جستجو کرد. با توجه به مباحث حقوقدانان، سرقفلی یک حق مالی تبعی بوده که به تبع عقد اجاره محقق میشود و بدون آن کان لم یکن است. در صورت تحقق عقد اجاره، مالک ضمن اجاره بها، مبلغی را به عنوان سرقفلی از مستأجر مطالبه مینماید و یا هم مستأجریکه بر طبق عقد اجاره متریلی، مالک منافع عین استیجاری شده است و از آن طریق به شهرت رسیده، در صورت درخواست مالک در رابطه با تخلیه عین استیجاری، مستأجر میتواند که سرقفلی را دریافت نماید.
گفتیم که سرقفلی قابلیت انتقال را دارد در صورت اذن قبلی موجر، مستأجر میتواند که سرقفلی را به غیر منتقل نماید و در صورت عدم تصریح در قرارداد، برای انتقال موجر باید رضایت دهد در غیر آن محقق نمیشود.
منابع
۱- امام خمینی، روح الله، (۱۳۶۸)، تحریر الوسیله، تهران، ج: دوم، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی.
۲- بازگیر، یدالله، (۱۳۷۹)، صلح و اجاره، تهران، چاپ اول، ناشر: انتشارات فردوسی.
۳- تقی زاده، حسینه،(۱۳۹۳)، سرقفلی، نشریه عدالت، شماره مسلسل ۱۴۲، ناشر: وزارت عدلیه افغانستان، صص ۳۸- ۱۵.
۴- جعفری لنگرودی، جعفر، (۱۳۸۸) مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، ناشر: گنج دانش.
۵- ----------------(۱۳۸۵) ترمینولوژی حقوق، تهران، ناشر: گنج دانش، چاپ:شانزدهم.
۶- حسینی نیک، سید حسین، (۱۳۹۰)، بررسی راه هایواگذاری و انتقال سرقفلی، مجله کانون، تهران، شماره ۱۲۴.
۷- رضایی، جهان گیر، (۱۳۶۴)، سرقفلی از دیدگاه اسلام، مجله حسابدار، تهران، شماره ۱۵.
۸- رسول زاده، حسین،(۱۳۸۲)، مناسبت تخلیه عین مستأجره با پرداخت حق سرقفلی در قانون جدید موجر و مستأجر، ماهنامه شماره ۴۲، سال هفتم.
۹- شمس، شمس الرحمن،(۱۳۸۵) سرقفلی�مجموعه قوانین مورد استناد در جمهوری اسلامی افغانستان�کابل، پروژه امور عدلی و قضایی افغانستان، ج: ۱۲.
۱۰- صدقی، غلام علی،(۱۳۹۱)، وحدت یا تعدد حق کسب، پیشه و تجارت با حق سرقفلی � باتحلیل آراء قضایی� فصلنامه نقد رای، سال اول، دوره جدید، شماره اول.
۱۱- کاتبی، حسین قلی، (۱۳۳۵) حق سرقفلی یا مالکیت تجارتی، مجله کانون وکلا، تهران، شماره ۵۱.
۱۲- کاتوزیان، ناصر،(۱۳۸۴) حقوق مدنی(دوره عقود معین)، تهران، ناشر: شرکت سهامی انتشار، چاپ: نهم.
۱۳- کشاورز، بهمن،(۱۳۶۹)، سرقفلی و حق کسب، پیشه و تجارت، تهران، ناشر: انتشارات کیهان، چاپ: اول.
۱۴- موسوی، بجنوردی،(۱۳۷۲)، سرقفلی، مجله حقوقی دادگستری، تهران، شماره ۸.
۱۵- معین، محمد،(۱۳۸۷)، فرهنگ فارسی معین، تهران، ناشر: فرهنگ نما، چاپ اول.
۱۶- قانون مدنی افغانستان مصوب ۱۳۵۵.
۱۷- مجموعه قواعد مرتبط با سرقفلی مورد استناد در محاکم افغانستان، ناشر: وزارت عدلیه افغانستان.
۱۸- قانون روابط موجر و مستأجر ایران مصوب ۱۳۶۷.
۱۹- قانون روابط موجر و مستأجر ایران مصوب ۱۳۵۶.
۲۰- قانون مدنی مصر ۱۹۴۸میلادی.
فصلنامه بلندای اندیشه، دانشگاه بین المللی اهل بیت، سال هشتم، شماره چهاردهم، تابستان ۱۳۹۷، صص ۳۹-۵۷.
[2] - در موارديكه حكمي در قانون و يا اساسات كلي فقه حنفي شريعت اسلام موجود نباشد، محكمه مطابق به عرف عمومي حكم صادر مينمايد، مشروط بر اينكه عرف مناقص احكام قانون يا اساسات عدالت نباشد.
[3]- ماده ۲۳۸۶ قانون مدنی افغانستان: تقدم، عبارت از برتري است كه قانون براي حق معين به اساس وصف آن حكم مينمايد. حق برتري به اساس حكم صريح قانون ثابت ميگردد.
[4]- ماده ۲۹ اساسنامه شرکت سهامی چاپخانه وزارت اطلاعات و فرهنگ ایران در تعریف دارایی نامریی می نویسد: آن قسمت از دارایی شخص که خارج از ردیف محسوسات باشد: مانند حق سرقفلی ، حق خیار، حق شفعه .
[5] - شخصيکه بدون وکالت يا نيابت تصرفي را از طرف شخص ديگري انجام دهد، فضولي گفته ميشود.
[6] - تصرف شخص فضولي، صحيح بوده و به اجازة مالک موقوف مي باشد. درصورت عدم اجازه عقد باطل پنداشته ميشود.